کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

هر دم بـخـوان آیـات جاری حسن را            جـود و سـخـا و بـردبـاری حـسن را

در زیر قبه که دعاها مستجـاب است            کـن آرزو خـدمـتـگـزاری حـسـن را


این قبه خود یک عمر بین سینه دارد            شـوق بـقـیـع و هـمجـواری حـسن را

در کربلا موکب به موکب جلوه دادند            یک گوشه‌ای از سفره‌داری حسن را

در کـربلا قـاسم ضـریح مجـتـبی شد            بـوسـه بـزن این یـادگـاری حـسن را

با ذکر "لا یـوم کـیومک" شرح دادند            مـرثـیـه‌خـوان‌ها بی‌قـراری حـسن را

گودال بود و از تـنی بیرون کـشیـدند            پـیــراهـن سـبـزِ بــهــاری حـسـن را

یک تشنه در گودال "یا اُمّاه" می‌خواند            بـرپـا کـنـد تـا سـوگـواری حـسـن را

در بین کـوچه گـوشواره درک کرده            لحظه به لحظه شـرمـساری حسن را

حـوریه‌ای در بـین کـوچه گـیر افـتاد            سیلی رقـم زد جـان سـپاری حسن را

: امتیاز

مدح و مرثیۀ پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ذکر خیر تو رسیـدست به هر انجمنی            به همه گـفـته‌ام از خُلق‌ عظیمت علنی

اَبَـوا هــذه الامـة‌” بـه دلـم‌ قــاب شـده            شدم از روز ازل هـم‌ نجـفی هم‌ مدنی


من ندیـده شـده‌ام عـاشـق تو! یـادم کن            عـجـمی هـستـم و شاگـرد اویس قرنی

لافـتی مال عـلی بود ولی گـفـت عـلی            نیست‌ مانند پیمبر به خدا صف شکنی

برو به خانه زهرا که خدا هم آنجاست            بـه روی جـمـع بـیـنـداز کـسای یـمـنی

همه دیـدند به زهـرا چـقـدر حـساسـی            خم شدی بوسه به آن دست مبارک بزنی

می‌رسی آخـر معـراج‌ دوباره به عـلی            می‌روی پیش خدا با علی‌ات هم‌سخنی

مثل هرروز حـسین آمـده در آغـوشت            بازهم‌ خـیره به آن حنجـره و پیرهـنی

حسن امشب ز غمت‌ بر سر و بر سینه زده            تو خودت سینه‌زن ذکر حسن یا حسنی!

: امتیاز

مدح و مرثیۀ پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

به جز او از کسی حق در همه ادیان نخواهد گفت            خدا غیر از محمد در جوابی «جان» نخواهد گفت

بهشتی بود رخسارش که بویش تا قرن می‌رفت            چه‌ها دیده اویس از او که از رضوان نخواهد گفت


در اقیانوس مِهر رحـمةُ لِلعـالمین دیگر            کسی از چشمه‌های رحمت باران نخواهد گفت

به «اِنّی مِثلُکُم» قانع نشو، دنبال معنا باش            بشر یعنی فقط پیکر، ز روح و جان نخواهد گفت

اگر انسان به ما گویی، به او الله می‌گویم            اگر چه پیش او ما را کسی انسان نخواهد گفت

برای منکرش «فَأتُوا بِعَشرِ سورِ» می‌خوانم            که یک‌ آیه شبیه آیۀ قـران نخواهد گفت

اگر پیکار شیرش را ببیند چشم خندق‌ها            به شیری غیر حیدر عبدود سلطان نخواهد گفت

رسولی که به جز وحی خدا چیزی نمی‌گوید            یقیناً لحظه‌های آخرش هذیان نخواهد گفت

کـنار بـسترش اما، زبانی زهر می‌ریزد            شهیدش کرد حرفی که خود شیطان نخواهد گفت

: امتیاز

مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

مهمان که دعوت می‌کند پیغمبر اکرم            بر او مـحـبت می‌کـنـد پـیغـمبـر اکرم
ما هم که اینجـائیم مهـمانان او هـستیم            حـتـما عـنایت می‌کـنـد پـیغـمبـر اکرم


حاجت بخواه از محضر پیغمبر رحمت            قـطعـاً اجـابت می‌کـنـد پـیغـمبـر اکرم
از خوبی‌اش باید بگویم چهارده قرن است            دارد هـدایت مـی‌کـند پـیـغـمبـر اکـرم
چون بر حسینش گریه کردیم از ثواب خود            تـقـدیـم امـت می‌کـند پـیـغـمـبـر اکـرم
با دست خود مـزد تمام سیـنه‌زن‌ها را            امـشب کـرامت می‌کـند پیغـمبـر اکرم
دست از کتاب و اهل بیتش بر نمی‌داریم            وقـتی وصـیت می‌کـند پیـغـمبـر اکرم
با “کُلُّنا واحد” که فرمودند پس محشر            ما را شـفـاعـت می‌کـند پـیغـمبر اکرم
با اینکه دوریم از مدیـنه این دل زائر            قـصد زیـارت می‌کـند پیـغـمبـر اکرم!
سیلی به زهرایش زدن مزد رسالت بود؟            فـردا شکـایت می‌کـند پـیغـمبـر اکـرم

با فـاطـمه بعـد از رسول‌الله بـد کردند
بال و پر پروانه را عـمداً لگـد کردند

هـیزم فراهم می‌شود بعد از رسول‌الله            آتـش مجـسم می‌شود بعد از رسول‌الله
روزی صحن پاک چشم مادر سادات            بـاران نم نم می‌شود بعد از رسول‌الله
مانند ماهی که قدش عمری هلالی شد            زهرا قدش خم می‌شود بعد از رسول‌الله
حـتی بـلای جـان زهـرای عـزادارش            مسمار در هم می‌شود بعد از رسول‌الله
تا بشکند دستی که احمد بوسه زد بر آن            قنفـذ مصـمم می‌شود بعد از رسول‌الله
خورشید روی حضرت حوریه تاریک از            سیلی محکم می‌شود بعد از رسول‌الله
دیگر به خود این خانه روی خوش نمی‌بیند            دل‌ها پُر از غم می‌شود بعد از رسول‌الله
مـثـل مـدیـنه کـربـلا هم می‌شـود بلـوا            قـحـطی آدم می‌شـود بعد از رسول‌الله
پنجاه و اندی سال شام هر شب زینب            اندوه و ماتم می‌شود بعد از رسول‌الله
مقـتـل ببـیـنـد زینت دوش پـیـمـبـر را            هی از تنش کم می‌شود بعد از رسول‌الله
سرتابه پایش را محمد بوسه‌باران کرد            افسوس درهم می‌شود بعد از رسول‌الله
در کربلا لب تشنه او را می‌کشند آخر            دنیا جـهـنم می‌شـود بعـد از رسول‌الله

بعد از رسـول‌الله دل‌هـامان مکدر شد

در روضه‌های روضه خوانها حرف یک سر شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد زیرا به اشتباه گفته می شود کربلا بین دو رود بزرگ دجله و فرات است که کاملاً اشتباه است؛ زیرا هم دجله و هم فرات هر دو در شرق کربلا قرار دارند که ابتدا فرات و سپس دجله قرار دارد آن هم با فاصلۀ بسیار زیاد که با مشاهده نقشه عراق این موضوع قابل مشاهد و به راحتی اثبات می شود.

بین دو نهـر آب نحـرش می‌کـنند آخر            دنیا جـهـنم می‌شـود بعـد از رسول‌الله

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

بعد از رسـول‌الله دل‌هـامان مکدر شد            در روضه‌های روضه خوانها حرف معجر شد

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در شهادت پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : محمد بختیاری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

حرف از وصیت‌های آخر می‌زنی بابا            از پیـش زهـرایت کجا پـر می‌زنی بابا

این لحـظه‌ها یاد گـذشته کرده‌ای انگار            حرف از وصیت‌های مادر می‌زنی بابا


دل‌شوره داری، از نگاهت خوب می‌فهمم            داری گـریزی به غـمِ در می‌زنی بـابـا

زهـرای تو پشت و پناه حـیدر تنهاست            هرچند حرف از زخم بستر می‌زنی بابا

یک روز می‌بینی مرا بین در و دیوار            یک روز می‌آیی به من سر می‌زنی بابا

گـفـتی که خـیـلی زود می‌آیـم کـنـار تو            پس لحـظه‌هـا را می‌شـمارد یادگـار تو

: امتیاز

مدح پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

والاتـر از هر آنچـه که والا پیامبر            ساحل علی‌ست حضرت دریا پیامبر

آغوش امن آمنه را چون بهشت کرد            وقـتی که پـا گـذاشت به دنـیا پیامبر


قد می‌کشید رو به افق‌های دوردست            در دامن حـلیـمه و صحـرا پـیامـبر

مثل مسیح بود که تابید و جلوه کرد            در چـشم‌های خیس« بحـیرا» پیامبر

شد جـایگـاه آمـد ورفت فـرشتـگـان            رونق گـرفـت غـار حـرا با پیـامبر

 »اقرا بسم ربک» را جبرئـیل گفت            وقـتـی که بود غـرق تـماشـا پیامبر

بعد از چهل بهار به بعثت رسیده بود            بشـکـوه وعـاشـقـانه و زیـبا پیـامبر

این مرد برگزیده‌ترین مرد عالم است            خـاتـم نـبـوده هـیچ کـس الا پـیامبر

لبـریز از تـصور مـعـراج جـبرئیل            مبـهـوت در «دنی’ فـتـدلی’» پیامبر

تنها پـناه مـردم مـحـروم از بهـشت            تـنـهـا امـیــد آدم و حــوا پـیــامـبــر

با لطف بیـکـرانۀ احـمد در آسـمان            مـوسی پیامـبر شد و عـیـسی پیامبر

جاری‌ست نام اعـظـم پیـغـمبـر خدا            در خـطبه‌های روشن صدها پیامبر

با دوستان همیشه مروّت نموده است            با دشـمـنـان هـمیـشه مـدارا پیـامبر

روز غـدیر خم شد وبا امر کردگار            بـالا گـرفت دسـت خـدا را پـیـامـبر

آئـیـنـه تـمـام نـمـای خـدا عـلـی‌ست            تنهـا کـسی که بوده سـراپـا پـیامـبر

در آیـۀ مـباهـله تـرسـیم کرده است            شــرح زلال انـفـسـنـا را پـیـامـبــر

: امتیاز

ترسیم حالات پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم قبل از شهادت

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

لحظه‌های آخرش بود و به حیدر خیره شد            اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد

تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح            بر علی و فاطمه با حال مضطر خیره شد


خوب می‌دانست بعدش فتنه بر پا می‌شود            دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد

دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد            آیه‌هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد

روضه از عمق نگاهش داشت جریان می‌گرفت            پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد

آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی            بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد

طاقتِ بیتابی و اشک حسینش را نداشت            از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد

رفت تا جایی که زینب بغض کرد از کربلا            تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر « سر» خیره شد

دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می‌رسید            وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد!

: امتیاز

مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم

شاعر : مجید قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

خـدای آیـنـه از جـنـس دلـبـری بـودی            صفـای عـطر بهـشتِ معـطـری بودی

تو پیش ازآن که خدا فکر خلقـتی باشد            در آسـمـانِ وجود اهل سـروری بودی


نه بعـد ایـنکه هـزاران هـزار پیغـمبر            «تو قبل اینکه بیایی پیـمبـری بودی»

برای فـاطمه هم در سنـین کـودکی‌اش            تو مهربان‌تر از الطاف مـادری بودی

نـویـد آمـدنـت هـم پــیــام وحـدت بـود            هـمیـشه در پـی فـکـر بـرادری بـودی

هنوز واله‌ام از وصف این دو نور جلی
عـلی شبـیه تو یا نه تویی شبـیه علی؟

تویی که سـفـرۀ اکـرام بی‌حـدی داری            هنوز شهره و حُـسنِ زبـان زدی داری

تویی پیمبر خضرا، تویی رسول امین            نـشـان سـیـدی‌ات را به گـنـبدی داری

چه شوکت و جبروتی دراین جهان بهتر            که در حـریم خـدا رفت و آمدی داری

تو چـشمۀ برکـاتی و نسلت ابتر نیست            تـویـی کـه قــائـم آل مـحــمــدی داری

ببخـش گـرچه برایت سروده کم گـفـتم            ببـخـش اینکه اگـر شـاعـر بـدی داری

بیا که با نفست رو به کعبه جان بدهی
تو آمدی که علی را به ما نشان بدهی

تـوان بـده که کـمی عـاشـقـانه دم بزنم            مـیـان بـاغ هـمـین واژه‌هـا قـدم بـزنـم

توان بده که به عـشق شکـوه سیـمایت            محـاسـبات دلـم را کـمی به هـم بـزنـم

بیا مرا بـرسـان تا ضـریح چـشـمـانت            که بـوسـه‌ای به دو آئـیـنـۀ حـرم بـزنم

اگربه ” لیـلة‌الاسـرای ” چشم تو نرسم            بگو که حـاجـت دل را کجا رقـم بـزنم

بـیـا بـه پـاس ارادت اجـازه‌ای بـده تـا            مـدال نـوکـریـت را به سـیـنـه‌ام بـزنـم

ردای سبـز نبـوت نگـین بر تن توست
مدال زرد ابا الفاطمه به گردن توست

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

نـا امـیـدی نـبـود نـزد گــدایـان حـسـن            دست ما را بـرسـانـیـد به دامـان حسن
نشنیده است کسی خواهش روزی از ما            می‌رسد روزی ما صبح و شب از خوان حسن


حاجتم نیست در این شهر به احسان کسی            عـادتـم داده خـداونـد به احـسـان حـسن

نشکند گوشه‌ای از نان کسی را همه عمر            آنکه یک روز نمک گیر شد از نان حسن
بنـویـسید جذامی زمین خـورده نشـست            سر یک سفـره کـنار لـب خـندان حسن
حُسن رفتار چنان داشت که از رحمت او            مرد شامی شده یکباره غزل خوان حسن
حرف او را نخریدند سپاهش غم نیست            آمده خیل مـلک گوش به فـرمان حسن
سفرایش همه رفتند و یکی بازنگـشتت            در عوض این همه نوکر همه قربان حسن
و بـدانـند هـمه کـوفه صفـت‌های زمان            که فـروشی نـبود عـشق مـحـبّان حسن
می‌رسد صبح ظهوری که بنا خواهد شد            مثل ایـوان نجـف گـنـبد و ایـوان حسن

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نه بوی مُشک نه چون بوی نافۀ خُتن است            نه بوی یاسمن است این نه بوی یاس من است

نه بوی چادر خاکی نه عطـر آن گـودال            بقیع روضۀ مکشوف کوچه و زدن است


برای گریه بر این صحنه یا که دیدارش            میان هر مژه با چشم جنگ تن به تن است

به جز بقـیع که در اشک نیز می‌سـوزیم            همیـشه گـرمی آتـش دلیل سوخـتن است

کسی که دست به سینه است توی کرببلا            چگونه است که پیش تو دست بر دهن است؟!

غریب کیست کسی که هنوز بی‌حرم است؟            و یا کسی که به هنگام مرگ بی‌کفن است؟!

غمش ز جنس حسین است هرکه مظلوم است            حسن‌تر است کسی که غریب در وطن است

خـراب هــم که نـبـاشـد بـه اعـتـقـاد مـن            تمام غـربت اینجا به خاطر حسن است!

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

ای مـظـهـر جـمـال جـمـیل خـدا حسن            وی "طـلـعـت تـو آیـنـۀ کـبـریـا" حسن

روح نـبـی، روان عـلی، قـلـب فـاطمه            گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسن


گویی که از لب تو عسل خورده مصطفی            از بس که داده بوسه دهان تو را حسن

وقتی‌که جای دست خدا می‌شوی سوار            حیف است پا نهی به سر چشم ما حسن

از کـائـنـات نـغـمـۀ آمـیـن شـود بـلـنـد            دسـت تو تا بـلـنـد شـود بر دعـا حـسن

باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش            تا ذات حـق برای تو گـویـد ثـنـا حسن

آل نـبـی تــمـام کـریــمـنـد و تـو شـدی            مشهور در کرامت و لطف و عطا حسن

خلـقـنـد میـهـمان و تویی میـزبان خلق            مـلـک وجـود آمده مهـمـان سـرا حسن

روزی که نیست روز تو باشد کدام روز؟            جایی که نیست خاک تو باشد کجا؟ حسن

صلـح تو کـرد روز مـعـاویّه را سـیـاه            صبـر تو داد دیـن خـدا را بـقـا حـسـن

صبر و ثبات و صلح تو گردید از ازل            بـنـیـانـگـذار نـهـضـت کـربـبـلا حـسن

یک جلوه از فروغ تو ماه است و آفتاب            یک صحنه از بقیع تو ارض و سما حسن

گرد حریم تو که درش بسته روز و شب            صف بـسـتـه‌انـد سـلـسـلـۀ انـبـیـا حسن

وهـابـیـان بـه زائـر تـو راه بـسـتـه‌انـد            سـد می‌کـشـند دور مـزار تو، یا حـسن

بیـچـاره‌هـای کـوردل پـست، غـافـلـنـد            دارالــزیـارۀ تـو بـوَد قـلـب مـا حـسـن

از مـاهـیان بـحـر الی سـاکـنان عـرش            گریند در غـم تو به صبح و مسا حسن

ای چشم غـیر بر کرمت! با کدام جرم            دشـنـام‌هـا شـنــیــده‌ای از آشـنـا حـسـن

آن خواست دست بسته برد سوی دشمنت            این یک فشرد بر روی پایت عصا حسن

این غم کجا برم که به منبر خطیب پست            دشـنام داد بـر پـدرت مـرتـضی حـسن

این غـم کـجـا بـرم که تو را یـار آشـنا            گردید مار و کُشت به زهـر جفا حسن

از فـرط تـیر تا تن و تـابـوت شد یکی            قـد حـسین مثـل کـمـان شد دوتـا حسن

دست بـریـدۀ پـسر کوچکـت بس است            بر دستـگـیری از هـمۀ مـاسـوا، حسن

گر قاسمت به عرصۀ محـشر قدم نهـد            بـهـر نـجـات خـلـق کـند اکـتـفـا حـسن

هر گوشه روز حشر، دراز است سوی تو            دست هزار «میثم» بی‌دست و پا حسن

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : امین فرخی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

زان لحظه که بر نام حسن جان نظر افتاد            از چهـرۀ فـرسـودۀ من پـرده بر افتاد

از بس که درخشان بُوَد این نام در افلاک            انگـار که در عـرش معـلّی قمر افتاد


زیباییِ محـض است جمال عَـلَویـیَش            از شهد دو لب‌هاش بهـای شکر افتاد

اولاد علی تک تک‌شان باب مـرادنـد            امـا گـذر من به حـسـن بیـشـتر افـتاد

وقتی که حسن هست نیازی به کسی نیست            افسار نبـردی به دو دستـش اگر افتاد

چون جنگ جمل محشر کبری بدهد رخ            از ضربۀ تیـغـش شتر حـیـله‌گر افتاد

او مرجع درد است مقـاتل همه گفتند            از مـادر او پیـش نگـاهـش ثـمر افتاد

از ضرب لگد بود حسن دید که ناگاه            روی تن مـادر وسـط شـعـله در افتاد

تنهـاش گـذاریـد به غـم‌هـاش بـسوزد            این زهر دگر چیست به جان جگر افتاد؟

این قوم لعـین رحم نکردند به نعشش            روی بدنـش تیـر به جـای سـپـر افتاد

در کـربـبلا قـصّه ولی طور دگر شد            بر سـیـنـۀ عـریـان بـرادر تـبـر افـتاد

: امتیاز

زبانحال امام حسن مجتبی علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

خـنـده بر این لـب آزرده کجـا می‌آید            نفس از سیـنه اگر رفت چرا می‌آید؟

زرهم کو که بپوشم بروم تا مسجد؟!            دارد از مـأذنـه انـگـار صـدا مـی‌آیـد


دوستانم به دوتا کـیـسه درهم رفـتـند            نـالـه غـربت مـن تـا بـه خـدا می‌آیـد

آتش جان مرا چاره به جز آتش نیست            زهـر پـیـش نـظـرم مـثـل دوا می‌آیـد

لخته خون‌ها همگی از دهنم می‌ریزد            وسـط طـشت، بـلا پـشـت بـلا می‌آیـد

اول کـودکـی‌ام زار شـدم پـیــر شـدم            گر به دستـم همۀ عـمر عـصا می‌آید

پیر آن کوچۀ باریک که راهش سد شد            جـلـوی چـشم تـرم خـاطـره‌ها می‌آید

باز انگار که یک سایه به چشمم خورده            بـاز انگـار غـریـبه سـوی مـا می‌آیـد

باز انگار که حوریه می‌افتد به زمین            بـه روی چـادر پـاکـش رد پـا می‌آید

با چه وضعی به عقب می‌رود و می‌افتد            دو قـدم مـادر زارم جـلـو تـا مـی‌آیـد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

پیر آن کوچۀ باریک که راهش سد شد            جـلـوی چـشم تـرم خـاطـره‌ها می‌آید

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مجتبی شکریان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

عاشق آن است که در بند نگارش باشد            روز و شب خاطر معشوق کنارش باشد

سر به کـف گـیـرد و آمـادۀ دارش باشد            ادعـایی نـکـنـد خـاک و غـبـارش بـاشد


دارم از پر زدن از عشق سخن می‌گویم

عـاشـقان شکـر خـدا باز حسن می‌گویم

این حسن کیست؟ بخوان قبلۀ اهل کَرَمش            این حسن کیست که زنده است مسیحا به دَمَش

انـبـیـاء سر بـگـذارند به خـاک قَـدَمـش            اولـیـاء سـیـنه زنـانـنـد به زیر عَـلَـمـش

سخن این است که ما تا به بدن جان داریم

روی لبها هـمگی ذکر حسن جان داریم

کـار اسـلام بـدون تـو تـمـام است حسن            که قعـود تو همان اوج قـیام است حسن

مصطفی گفت به هر نحو امام است حسن            بی‌تو نان خوردن ما نیز حرام است حسن

نان اگر هست فقط نان کرم خانۀ توست

عاقل آن است که شوریده و دیوانۀ توست

خادمت مُلک و مَلک،مست نگاهت ملکوت            ای حسین بن علی محضر تو غرق سکوت

آرزو داشت دعایش بکـنی وقت قـنوت            تویی آن روضـۀ سر بـستۀ بین تـابـوت

اشک چشمان تو سرخ است چنان یاقوت است

چهارده قرن شده غربت تو مسکوت است

اشک تو دُرّ و گُهر، آب دهانت تـسنـیم            محـضـر تو هـمۀ مُـلـک الـهـی تـسـلـیم

هر چه را هست خدا کرده به دستت تقدیم            کار را داده خـدا دسـت کـریم بن کـریم

هر چه را داشتی آقا همه را دادی رفت

دست شامیّ و جذامیّ و گدا دادی رفت

درد ما نـیز به دسـت تو دوا خواهد شد            گـره کـار به چـشـمان تو وا خواهـد شد

حاجـت دیدن صحـن تو روا خواهد شد            در بقـیع گـنبد و گـلـدسته بنا خواهد شد

بـه امـیـدی کـه بـیـایـم حـرم ان شـاءالله

بـه زمـیـنِ تـو بـیـفـتـد سـرم ان شـاءالله

در وطن هستی و افسوس کسی یارت نیست            هیچ کس نیست که در نیّت آزارت نیست

این همه ظلـم به واللهِ سـزاوارت نیست            غم عالم به دلت مانده و غمخوارت نیست

خـانه رفـتی که نـمـایی نـفـسی را تـازه

هـسـت در خـانـه‌ات امـا غـمِ بـی‌انـدازه

حق تو نیست که دارد جگرت می‌سوزد            آنچنان زهـر اثر کـرده سرت می‌سوزد

اشک آتش شده و چـشم تـرت می‌سوزد            خـانۀ کـودکـی‌ات در نظـرت می‌سـوزد

آتـش زهـر کـجـا آتش در بیـشـتر است

زن اگر در دل آتش برود درد سر است

هـمه عـمـر شـما با غـم مـادر سـر شـد            عـلـت گـریـۀ بی‌خـاتـمه‌ات یک در شـد

مادری رفت، دری سوخت، گلی پرپر شد            پشت آن در به خدا مادرتان مضطر شد

با حسن گفت حسین مادرمان در خطر است

زن اگر در دل آتش برود درد سر است

: امتیاز

زبانحال امام حسن مجتبی علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مادر ز بس برای غـمت گریه کرده‌ام            عمری برای عـمر کمت گریه کرده‌ام

موی سپید و روی شکسته است حاصلم            از بس که بی‌صدا ز غمت گریه کرده‌ام


داغِ جـوانـی‌ات کَـبِـدم را مـذاب کـرد            با خونِ دل بر آن عظمت گریه کرده‌ام

مانند شـمع این جـگـر خـسـته آب شد            با لـخـته لخـته بر اَلَـمت گریه کرده‌ام

سِرّم به کس نگفتم و با خویش سوختم            یعـنی به غـنچـۀ حـرمت گریه کرده‌ام

ای پهـلـوی شـکـستۀ تو حـامی عـلـی            بـر دنـدۀ قــلـم قـلـمـت گـریـه کـرده‌ام

کردی بـرای دین عـلی سیـنه‌ات سپر            مادر! بر این همه کَرمت گریه کرده‌ام

گفتی قـسم به جان عـلی یاری‌اش کنم            عمری برای این قَـسَمت گریه کرده‌ام

ظلمی‌که بر تو شد به کسی در جهان نشد            تنها، به این همه سِـتَـمَت گریه کرده‌ام

مـادر قـسـم بـجان تو من کـشـتۀ تـوأم            خون در عزای محترمت گریه کرده‌ام

تـیغ مـغـیره راز جـوان‌مـرگیِ تو بود            بازو شکسته! بر وَرَمت گریه کرده‌ام

ضرب غلاف و سیلی و میخ و لگد چه کرد؟!            یاس علی به پیچ و خَمت گریه گرده‌ام

با آن شتاب رفتی و برگشتنت ولی...            آهسته شد، به هر قدمت گریه کرده‌ام

از کوچه تا هـنوز عـصای تو مانده‌ام            از بس برای قـدّ خـمـت گـریه کرده‌ام

زینب هـنوز چـادر خـاکی به سر کند            عـمری به سـایۀ عَـلَـمت گریه کرده‌ام

بهتر که من بخاک بقـیع فانی‌ات شوم            یعنی به غـربت حـرمت گریه کرده‌ام

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در برگشت به کربلا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آهم، که شعـله بر جگـرِ غـم کشیده‌ام            اشکم، که قطره قطره به پایَت چکیده‌ام

آئینه‌ام، که زخم ترَک خورده‌ام زِ سنگ            سـروَم، که سایبـان شده قـدِ خـمیـده‌ام


ای تلِّ خـاکِ غـرقِ به خـونِ بـرادرم            بـاور نـمی‌کـنـم به کـنـارت رسـیـده‌ام

نقـشِ هـزار ضربتِ دشـمن گـرفـته‌ام            طعـمِ هـزار سنگِ سـتم را چـشـیده‌ام

یادم نمی‌رود که در آن روز در پِی‌ات            صد بـار این مسـیرِ سـیـه را دویـده‌ام

یـادم نـمی‌رود که در آن شـام از تنت            صد تیغ و تیر و نیزه و خنجر کشیده‌ام

اکـنون رسـیده‌ام که ببـوسم دوباره‌ات            آه ای گـلـو بـریـده کـجـایی؟ بُـریـده‌ام

: امتیاز

مناجات اربعینی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : روح الله قناعتیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چه شد عـزیز دلم بیـنـمان فـراق افتاد            و آن چه را که نمی بـایـد اتـفـاق افـتاد

نیامدی و رسید «اربــعین» و جا ماندم            دلم هوای تو کرد و دوباره طاق افتاد


مـیـان مـا و نجـف، کـوفـه، آه مـشـّایه            پـیاده رفـتـنِ تا «کـربـلا» فـراق افـتـاد

چقدرغنچه نرگس که یک به یک پژمرد            چقدر میخک و مـریم، کـف اتاق افتاد

شب زیـارتـیِ جـدّتـان، هـمیـن هـفـتـه            اگـر گـذار شمــا، در ره عــراق افتاد

تورا به عّمه سه ساله، که از پدر جا ماند            تورا به صورت ماهش که در محاق افتاد

همین که اذن دخول از لب تو جاری شد            همینکه چشم قشنگت بر آن رواق افتاد

بخوان زیارت عشق و سلام ما برسان            بگو که این دل عاشق به اشتیاق افتاد

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در برگشت به کربلا

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس

اربعین است و ببین که پر شکسته آمدم            ساقی اشـکـم ولی سـاغـر شکـسته آمـدم
از رقیّه دخترت پرسش نکن سالارِ عشق            خوب می‌دانی که من هم سرشکسته آمدم


ای برادر جان خجالت می‌کشم از محضرت
که نـیـاوردم کـنارِ تو سه ساله دخـترت

اربعین است و پُرم از غصّه و اندوه و آه            مستحـقـم ای عزیزِ فاطـمه بر یک نگاه
باز هم آتش گـرفـتم سوخـتم پـرپـر شدم            تا که چشمم خورد در این دور و بر بر قتلگاه

کی فراموشم شود گل زخم های پیکرت
بوسۀ گـرمی گـرفـتم از تمامِ حـنـجـرت

اربعـین است و بسویت با صلابت آمدم            مثـلِ بـابـایم عـلـی من باشـجـاعـت آمدم
پیـری‌ام را کن تـماشا ای تـمامِ معـرفت            هـیـچ می‌دانی که از بـنـدِ اسـارت آمـدم

این اسیری حال و روزم را عوض کرده حسین
ناله‌های سینه سوزم را عوض کرده حسین

اربعین است و ز داغت سخت می‌بارم ببین            اربعـین است و هوای دیدنت دارم ببـین
قامتم همچو کمان پاهای من خسته ز ره            روی خاکت لاله‌های اشک می‌کارم حسین

خیز و از جا و مراعاتم کن ای شیب الخضیب
یک نظر بر جمله حالاتم کن ای شیب الخضیب

اربعین است و پُرم از بی‌کسی‌ها یا حسین            آمـدم با دیـدگـانی مـثـلِ دریـا یا حـسـین
خسته‌ام برخـیز استقـبالِ خواهر را بکن            مرهمی می‌خواهم از تو جانِ زهرا یا حسین

کاش می‌شد در کنارِ مرقـدت خاکم کنند
روضه‌ای از تو برایم خوانده غمناکم کنند

: امتیاز

مناجات با سیدالشهدا علیه‌السلام ( جامانده های از اربعین حسینی )

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌رسد از کربلا هل مِن معینت یا حسین            دیده‌ها خون گرید از آهِ حزینت یا حسین

ناممان خط خورده از فهرستِ زائرهای تو            ما همه جا مانده‌ایم از اربعینت یا حسین


در دلِ شیدای خود شورِ حرم داریم و بس            دستِ ما کوته شد از عرش برینت یا حسین

داغ عاشورا همیشه در دل ما تازه ماند            آسمان رنگین شد از خونِ جبینت یا حسین

ما که از باغِ ضریحت سیبِ روضه خورده‌ایم            تا قیامت دستمان شد خوشه چینت یا حسین

سهمِ من سوزِ نهان گشته فقط این اربعین            از همین جا می‌شوم چله نشینت یا حسین

از همان آغـاز در قـابِ نگـاهـم بوده‌ای            شیرِ مادر کرده با جانم عجینت یا حسین

در خـیالم بس که ره پیـمـوده‌ام تا کربلا            گم شدم هم در یسار و در یمینت یا حسین

وسعتِ دلـتنگی‌ام را خوب می‌داند حرم            کی نهم سر بر ضریحِ نازنینت یا حسین؟

خـط پـایـانِ همه دلـتـنگی‌ام کـرببـلاست            پای دل را می‌کشد مِهرِ یقـینت یا حسین

اربـعـینِ قبل، رفـتم کـربلا یـادش بخـیر            در حرم با روضه‌های دلنشینت یا حسین

جز نگاهِ غـم ندیـدم چیز دیگر این سفـر            خیمه‌های سوخته در سرزمینت یا حسین

آه از جــا مــانــدنِ آغـــاز راهِ قــافــلــه            اشکِ شوقِ لحظه‌های واپسینت یا حسین

دستِ ما خالی و ظرفِ دل پُر از کوهِ نیاز            ای که می‌بخشی ز نورِ راستینت یا حسین

اشکها بر گونه‌هایم مانده چون باران رها            دستِ ما در حلقۀ حبل المتینت یا حسین

پیکرت صد پاره گردید و کفن شد بوریا            بشکند دستِ عدو، کرد اینچنینت یا حسین

روز و شب سر می‌نهم بر شانۀ سبزِ ضریح            چون که داری لطفِ حق در آستینت یا حسین

تا ابد عالم ز داغت، قتلگاهِ روضه هاست            زین سبب روشن بماند شمعِ دینت یا حسین

پرسـشـی داریم از سـالارِ دشـتِ کـربلا            گو چرا جا مانده‌ایم از اربعینت یا حسین

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در برگشت به کربلا

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بارِ دگـر به کـرب و بلا پـا گذاشـتم            داغـی دگر بر این دلِ دریـا گذاشتم

روزی که بُردنم به زور از بَرَت حسین            خود را کـنارِ پـیکـرِ تو جـا گـذاشتم


تنهـایی‌ام، بـرادر خـوبم، شـروع شد            بوسه به روی حـنجرِ تو، تا گذاشتم

می‌شستمت به اشک و به این بود خوش، دلم            بوسـه به جای بـوسۀ زهـرا گذاشتم

رفتم به زیر سایۀ رأس تو سوی شام            جسمِ تو را به دامنِ صحـرا گذاشتم

خاکـسـتـرم کـنارِ رقـیّه به بـاد رفت            روی تنش که سنگ لحـد را گذاشتم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! زیرا بعد از زندانی کردن اهل بیت در کوفه ابن زیاد ملعون طی نامه‌ای از یزید کسب تکلیف کرد؛ به گفته سیّدبن طاوس در اقبال الاعمال ص۵۸۹؛ حاج شيخ عبّاس قمي در منتهي الآمال ص۵۲۴؛ و محدّث نوری در لؤلؤ ومرجان ص۱۷۴، آیت الله شعرانی در نفس المهموم ص۳۷۵، فرهاد میرزا در قمقام ص۵۸۶ تند‌ترین پیک‌ها هم این مسير ۱۷۵ فرسخی را در حدود ۲۰ روز طی می‌کنند که رفت و برگشت آن ۴۰ روز میشود؛ مدت زمان رفتن کاروان اسرا از کوفه تا شام (۱۵۰۰ کیلومتر) هم یک ماه طول کشیده است، بنا بر نقل سید بن طاوس (اقبال الأعمال ص ۵۸۹ ) و قاضی نعمان از علمای قرن چهارم (شرح الاخبار ج۳ ص ۲۶۹ ) اهل بیت بین ۳۰ تا ۴۵ روز در شام بوده‌اند!! حداقل بیست روز هم زمان نیاز بوده است که اهل بیت از شام به کربلا برگردند!! با توجه به مطالب فوق و دلایل متعدد روایی و تاریخی دیگر که در قسمت روایات تاریخی بطور کامل به آن اشاره کرده‌ایم علمایی همچون سید بن طاووس در اقبال الأعمال ص۵۸۹، علاّمه‌مجلسی در بحارالأنوار ج ۱۰۱ ص۳۳۴ و جلاءالعیون ص۶۱۹، محدّث نوری در لؤلؤ ومرجان ( ۱۸۱)، حاج شیخ عبّاس قمی در منتهی الآمال ص۵۲۵، علاّمه محمّد تقی شوشتری در قاموس الرجال ج۷ ص۲۱۱، عادل العلوی در عبقات الأنوار ص۴۴، آیت الله شعرانی در ترجمۀ نفس المهموم ص۳۷۵، محمّد تقی سپهر در ناسخ التّواریخ ج۶ ص ۱۰۱، محمّد خراسانی در منتخب التواریخ ص۳۱۸، عبد الرزاق موسوی مقرّم در مقتل الحسین ص۳۶۰، علاّمه شهید مطهّری در حماسه حسینی ج۳ ص۳۰، فرهاد میرزا در قمقام ص ۵۸۶، دکتر محمّد ابراهیم آیتی در بررسی تاریخ عاشورا ص۱۴۸، میرزاحسین یزدی در مهیج الأحزان ص ۷۵۳، سردرودی در تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۲۶ تصریح کرده‌اند به هیچ وجه امکان بازگشت اهل بیت در ۲۰ صفر سال ۶۱ هجری وجود نداشته بلکه احتمالا در اربعین سال بعد به کربلا آمده‌اند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چِهل روز پیش بود که روی همین زمین            خود را کـنارِ پـیکـرِ تو جـا گـذاشتم

زیارت جابربن عبدالله انصاری در اربعین سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

اربـعـین است و فـراقِ لالـه‌هـا            سـیـنـۀ مـا و هـزاران نـالـه‌هـا

آمـده جـابـر بـه دشـتِ کــربـلا            شـوقِ دیـدارِ حـسـینِ سـر جـدا


غـسل بنـموده چو با آبِ فرات            آمـده گـیـرد ز شه مُهـرِ بـرات

دست بر سیـنـه نهـاد و با ادب            مـحـضرِ آن سـیّـدِ عـالی نَـسب

با خشوع و احـترام و با وقـار            این چنین گفتا ز چشمِ اشکـبار

الـسّـلام ای نـورِ داور الـسّـلام            زیـنـتِ دوشِ پـیـمـبـر الـسّـلام

السّلام ای جـانِ حـیـدر السّـلام            زادۀ زهــرای اطـهـر الـســّلام

الـسّـلام ای وارثِ خــونِ خــدا            ای حسین ای یوسفِ گلگون قَبا

الـسّـلام ای کـشـتـۀ تــیـغِ جـفـا            السّـلام ای شـاهِ مـذبـوحُ الـقـفـا

من به قـربـانِ تـو و ایـثـارِ تـو            بـین که جـابـر آمـده دیـدارِ تـو

خـیز از جا ای امـامِ تشـنه لب            گر چه جانت از عطش در تاب و تب

جان فـدایت بین که جـابر آمده            بین هـمان دلخـسـته زائـر آمده

بعـد رو کرد سـمتِ سقـای ولا            بـا کـمــالِ احــتـرام و بـا حـیـا

الـسّـلام ای ســاقـیِ دشـتِ بـلا            الـسّــلام ای حـامـیِ دیـنِ خــدا

ساقیِ لب تـشـنه کـامان السّلام            کـشـتۀ شمـشـیرِ عدوان السّلام

خیزو از جا بین که مهمان آمده            بـین پـیاده جـان به جانـان آمده

بعد فرمود السٌلام ای روح و جان            الـسـّلام ای اکـبـرِ رعـنا جوان

الـسّــلام ای زادۀ خـیــرُالانــام            الــسّـلام ای هـالـۀ بــدرِ تـمــام

ای علی، جانم به قربانِ تو باد            جان فدای عهد و پیـمانِ تو باد

السّلام ای قـاسـمِ صد پـاره تن            الـسّــلام ای لالـۀ بــاغِ حــسـن

الـسّـلام ای قـامتِ سَـروِ چـمن            السّلام ای عِـطرِ برگِ نسـترن

الـسّلام ای اصغـرِ بی‌شـیرِ من            کشتۀ بی‌عذر و بی‌تقـصیرِ من

السّلام ای طفـلِ بی‌شـیرِ رباب            ای که کامت حسرتِ یک قطره آب

السّلام ای مونـسِ جـانم حـبیب            ای تو غمخوار دل شیب الخضیب

السّلام ای بـهـتـرین یارِ حسین            کــربــلا یـارِ وفــادارِ حـسـیـن

السّلام ای عون و جعفر السّلام            مـسـلـم و جـونِ ابـوذر السّـلام

السّلام ای جـمـله یارانِ حسین            بر شما ای جان نـثارانِ حسین

الـسـّـلام ای لالـه‌هـای نــیـنــوا            ای فــدائــیــانِ دشـتِ کــربــلا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

با خشوع و با فـروتن با وقـار            این چنین گفتا ز چشمِ اشکـبار

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنیدسیدالشهدا طبیب دل همه است نه اینکه حبیب طبیب دل امام باشد.

السّلام ای مونـسِ جـانم حـبیب            بر حسین بودی تو غمخوار و طبیب

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد؛ در شهدای کربلا کسی بنام ابوذر نبوده است بلکه جون غلام ابوذر بوده است

السّلام ای عون و جعفر السّلام            مسلـم و عـون و ابـوذر السّلام